بیا ببین نازنین،
بیا دیگر دور مشو از من
من به صدای سکوتت خو گرفته ام،
که اگر نباشی زمان بهانه می گیرد.
دیگر قرار کرده ام آسمان شب را ستاره ستاره وجب کنم...
دیگر قرار کرده ام غم را ببوسم و لای دفتر خاطرات جا بگذارم...
داشتم غرق می شدم، می دانم
کسی که غرق میشود نجات را می فهمد.
کسی که نفسش بریده است ، نفس دوباره خوشبختش می کند.
نازنین بگو به من،
بگو که دوباره می شکفم
بگو هراس نبودن خودم، هست می کند مرا...
دستم را بگیر نازنین
نازنین ناز من
دست من اینبار به جایی محکم است
ریسمانی بلند، استوار استوار
همتی می خواهد،
همتی بلند،استوار استوار
تو که با من باشی، دست من خسته ی تعلیق نخواهد ماند
دست تو امنیت دست من است
نازنین، می آیی فاصله را تاماه کم کنیم؟؟!
من ریسمانی یافته ام که قول ابدیت می دهد...!
نباید اشتباه کنیم
اشتباه ما سقوط ماست...
دست من محکم اگر باشد،
نلرزد،
چشم من امتداد نور را گم نکند،
ذهن من مسخ حضور آسمانی نشود
غبغب فخر و غرور ، پیکر نا لایق و سنگین مرا رها کند،
فردای احتمالی ، شاید
قدری به نور نزدیک شویم
می دانم، زحمتت می شود
زحمتت می شود اگر تحملم کنی
اما من تلاش می کنم،
نازنین دیگر دور مشو از من
من تلاش می کنم...
متولد85(سه شنبه 86 خرداد 22 ساعت 12:0 صبح )
دیدگاههای دیگران () |