نازنین دیشب فهمیدم شاید خدا
خاک ما را از یک گلدان برداشته
گلدانی به نام انتظار!!
دیشب فهمیدم بهار آغوش توست
تابستان نفست
پاییز نگاهت
و زمستان همرنگ قلب توست
با تو چهار فصل از آن من است...
دیشب آنقدر به تو نزدیک شدم که در برابر وسعت اندیشه ات
نگران شدم!!!
آخر خودم را در توگم کرده بودم، ای وسیع!
و چه گم گشتگی شیرینی...
نازنین، به بی کسی سوگند
ما را خدا نشان هم داد،
تا به دست تو در قلب من نهالی کاشته شود...
حال، نهالی که کاشته ای کلام می دهد
سبدت را پر کن
راه طولانیست..........