نازنینم،این کاغذ اولم به توست
بعد از هزار سال که مرا ترک گفته ای
و ده هزار سال که در انتظارت بودم
و صد هزار سال که در حسرتت.
نمی دانم کدامین راه تو را خواند
یادم نیست کدامین کفش به پایت بود وقتی گفتی خداحافظ...
حتما دلتنگ شدی،
بگذار بگویمت وقتی نیستی چه خبر ها اینجاست،
این روز ها دیوانه شده ام نازنین
این روز ها دیگر پرنده ها روی دستم نمی نشینند
این روز ها به گلهای محمدی صلوات یاد می دهم
عصر به عصر، کنار حوض پر از خاطره ی ماهی،
دعای باران می خوانم...
کتاب هم هست،
کتاب خوب است
کتاب برایم آواز می خواند
کتاب بعضی وقت ها دلتنگم می کند...
نازنین جایت خالی،
اینجا هنوز ستاره ها با هم دعوا می کنند
اینجا هنوز نقاشی ها در شب بی رنگ می شوند
اینجا هنوز درد ها را بوسه خوب می کند
اینجا هنوز شب های من روشن تر از روز است
جایت خالی نازنین،
وقتی نیستی دلم برای سکوتت تنگ می شود
قولی به من میدهی؟
سکوتت را با اولین شهاب ارسال کن برایم
به کرم شب تاب قسم،
سکوت سپیدت روز می کند شب را
خواب هایت آبی
دلت مهتابی...