عرض ادب ،
خیلی وقته جات خالیه! خیلی وقته دیگه هیچ کی منتظر صدات نیست جز من، همه میدونن که نمی یای جز من. آقاجون بازم منم ، یادت که نرفته منو. آقا جون ، آقای بزرگ، میگم امشب باز پرم، بابایی باز امشب نفست داره میاد، دلمو آتیش بزنه!
خوش میگذره بی معرفت؟ حتما می گذره که یاد ما نمی کنی، این همه التماست می کنم. می گم تو رو خدا بیا به خوابم. تو رو خدا... بابایی شما بی ما خوشی ، ما بی شما...
یه قول و قراری داشتیما، گفتی به خدا اونایی رو که سپردمت؟
لعنت به من نمی دونم لحظه ی آخر چرا بیشتر نگفتمت.
بابایی خستم ، ببین منو خستم به خدا ، دلم تنگه برات. آدما سه نوع دارن: یا مال این زمینن، یا کمن یا زیادین. آقاجون زیاد که نیستم من کمم.
گلدونا رو آب دادم، قرآنتو پاک کردم ، تو که رفتی دیگه هیچ کی به اونا دست نزده. جای دستات نباید دست بخوره.
بابایی تنگه دلم ، یه چیزی بگم؟ وقتی که بچه بودم ، فکر می کردم با خودم دستات چه قدر بزرگه ، بزرگ که شدم گفتم حتماً الان دیگه اونقدرا هم بزرگ نباشن. بابایی بگم برات ، دستات هنوزم خیلی بزرگن ، حتی حالا که فکر کنم ازشون هیچی نمونده.
می دونم وقت عزیزت رو نباید بگیرم ، اومدم تا بگم تنگه دلم ، من امشب منتظرم.
...خدا رحمتت کنه ، همه لحظه هات بخیر...