چیزی که همیشه فراوان است ، فکر های من...
چیزی که کم یاب است، یک خودکار برای نوشتن.
چیزی که همیشه فراوان است، هزاران سؤال
چیزی که نایاب است، یک جواب
نمی دانم کجای این دنیا هستم...
و این دنیا کجای من!
معلوم نیست کدام راه صحیح است،
و کدام صحیح راه عبور
بی آنکه دلم تنگ باشد می خواهم دلتنگی کنم
بی آنکه بی خواب باشم می خواهم بیدار باشم
می خواهم آتشین بنویسم تا گرم باشم
می خواهم در خلسه ی خورشید فرو روم تا نور دهم...
خنده دار است اگر بدون درد،
آه زیبا بکشی...
خنده دار است اگر بدون ابر،
دستمال به دست ،
اشک های آسمان را پاک کنی
شانس آوردیم که شقایق نشدیم
سرخ هستیم ولی لایق پرپر نشدیم
شانس آوردیم که دریا نشدیم
خروشان هستیم ولی آبی نشدیم
خدا زیبایی داد،تا غرور را بفهمیم
ولی مغرور نباشیم
خدا خطر داد، تا ترس را بفهمیم
ولی نترسیم
خدا عشق داد، تا درد را بفهمیم
ولی صبور باشیم
خدا صبر داد، تا درد عشق را زیبا بکنیم.
نازنین ، می خواهم پروانه باشم
می خواهم بال که می گشایم
چشم ها را خیره کنم
بی آزار
رها
سبک
مفید
زیبا
می خواهم پروانه باشم...
جالب است بدانی،گل مصنوعی بو ندارد
تو اگر با لذت بو می کشی،
عطر گل در فکر تو جاریست...
و اگر نقاشی یک پرنده، تو را به یاد پرواز می اندازد،
تو در ذهن خویش پرواز کرده ای!
خداوند آنگونه ما را قبول خواهد کرد، که اول روز آنگونه زاد...
یاد من باشد وقتی پیش خدا رسیدم،
کوچک باشم،
تنها باشم،
رها باشم،
پاک باشم،
عریان باشم،
مست و بی پیرایه، به سان یک نوزاد...