سفارش تبلیغ
صبا ویژن

می‏خواهم بیدار شوم

اوقات شرعی
آنکه مغلوب غفلت شود، دلش می میرد . [امام علی علیه السلام]

:: ParsiBlog ::KhazoKhil ::

 
 
منوی اصلی

 RSS 
خانه
شناسنامه
پست الکترونیک
ورود به بخش مدیریت


بازدید امروز: 31
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 57487

 
 
درباره خودم
 
 
موسیقی وبلاگ
 
 
لوگوی وبلاگ
 
 
خبرنامه
 
 
طراح قالب

 طراح : پایون  

 
 
آرشیو

نوشته های پیشین

 
 
لوگوی دوستان



 
 
وضعیت در یاهو

یــــاهـو  

 
 
نجوای شبانه...

نازنین دیشب  فهمیدم شاید خدا

خاک ما را از یک گلدان برداشته

گلدانی به نام انتظار!!

دیشب فهمیدم بهار آغوش توست

                     تابستان نفست

                     پاییز نگاهت

                     و زمستان همرنگ قلب توست

با تو  چهار فصل از آن من است...

دیشب آنقدر به تو نزدیک  شدم که در برابر وسعت اندیشه ات

نگران شدم!!!

آخر خودم را در توگم کرده بودم، ای وسیع!

و  چه گم گشتگی شیرینی...

نازنین،  به بی کسی سوگند

ما را خدا نشان هم داد،

تا به دست تو در قلب من نهالی کاشته شود...

حال، نهالی که کاشته ای کلام می دهد

سبدت را پر کن

راه طولانیست..........



متولد85(چهارشنبه 86 اردیبهشت 5 ساعت 2:27 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
 
نازنین باز با تو ام...

دیشب خواب دیدم،


سر خستگیهایم روی شانه ی آرامشت


می اندیشم با خود ،


امن ترین جای جهان آغوش توست! 


من از لحظه ی پایان جهان با تو حرف می زنم


وقتی امید ها جای خود را به حسرت داده اند


من از آغاز یک نهال با تو حرف می زنم


که شبی صد بار در خواب میوه می دهد!


من از لحظه ای با تو می گویم که دو حس متضاد،


دست به دست هم،


کمر به نابودی انسان می بندند


حسی مثل عشق و حسرت،


رنج و لذت...


من در عین تاریکی از چراغی حرف می زنم


که روزی تو پیدایش خواهی کرد...


نازنین، نمی دانم خوب خوبم،


یا ویران ویران،


فرقی نمی کند


به وقت ویرانی و خوبی هر دو،


تو را می خوانم


حرف هایی هست که گلویم را می فشرد


حرف هایی هست که قسم خورده جز در چشمان خیس تو نبارد.


نازنین رازی دارم،


گوشت را نزدیک کن:


من دیوانه ای هستم که در دنیای عاقلان گیر افتاده


دیوانه ای که با تو به شعر،


و با شعر به خدا می رسد...


نازنین برایم سیبی بیاور


که با سیب های یهشت همنشین باشد


می خواهم بویش را حفظ کنم


برای روز های جهنمی و بی سیبی!!


و من در عوض، شانه ام را برای سرت کنار می گذارم


برای روز های بی بستری


تا آرامگاه چشمان خواب زده ات باشد...



متولد85(چهارشنبه 86 اردیبهشت 5 ساعت 2:27 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
<   <<   11   12   13   14   15      >

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
...
ترک غربت،آسمانیم خواهد کرد...
دیگر دور مشو از من
آخرین بار...
[عناوین آرشیوشده]
 
Copyright © 2006-KhazoKhil.Com All Right Reserved